دکتر احمد پاکزاد، شهرساز و مدیر باشگاه برندسازان صنعت ساختمان ایران
در کشاکش تکرار روزانه، دیگر کالبد شهرها به چشم نمی آیند. شمائل آن به گونه ای گمراه کننده، عادت شده است و روند تدریجی تغییرات روبه افول آن نمی تواند حساسیتی ایجاد کند. زمانی کالبد شهرها، می توانست روح را تجلی داده و تصویری از هویت متعالی را به نمایش بگذارد، روزگاری شهرها، به واقع انسانگرا بودند. اما اکنون آنچه از شهر دیده می شود، به رنگ خاکستری است، دل مرده و سرشار از زوائدی آزاردهنده که جسم و جان را می خراشد. ساختمان ها که بخشی از کالبد مصنوع هستند، چنان ساخته می شوند که همانند کارتن هایی چروکیده، بدقواره و خالی از سرزندگی هستند. بر و روی شان خسته کننده و فرسنگ ها فاصله با آنچه باید باشد. آیا چنان قراری بود؟ به واقع، خیر!
شرایط امروز شهرها، دست پخت تمامی کسانی است که به هر شکل و مسئولیتی که داشته و یا دارند، با دخالت بر روند طبیعی توسعه شهر و بی توجه به تبعیت از یک مدل راهبردی شهر انسانگرا، ساخت و ساز را دستوری یا سودطلبانه به چنین سرنوشتی دچار کرده اند. امروزه هم نقش ایوان و هم پای بست آن، سرگشته و نامطلوب هستند.
رویکرد انسانگرایی در توسعه شهری برگیرنده سه محور اساسی است، اولین محور تأکید دارد که ترکیب کالبد طبیعی و کالبد مصنوع باید در تعادل قرار داشته و محیط را برای زندگی آرامش بخش شهروندان فراهم کنند. دومین محور تصریح می کند که جزء در کثرت است، اما کل باید در وحدت باشد. نظمی آراسته می خواهد که در عین تکثر اجزاء متعدد و غیرهمگن، در نهایت یک تصویر همگن و معنادار ایجاد کند و سومین محور دلالت بر پایداری دارد، بدان معنا که منافع و حدود محیط زیست، جامعه و اقتصاد در روابطی معقول تعریف و تأمین شوند.
تحقق شهر انسانگرا مأموریت مدیریت شهر است و مدیریت شهر بر عهده تمام کسانی است که در جز به جز فرآینده توسعه شهری دخیل هستند. سیاستگذاران، برنامه ریزان، تصمیم گیران، سازندگان، ناظران، طراحان، مجریان، استادکاران و سرمایه گذاران، همگی بخشی از این شاکله تلقی می شوند. پس باید در برابر آنچه انجام می دهند، مسئول پیامدهایش هم باشند.
چند سالی است که دستگاه های نظارتی در مدیریت ساخت و ساز، به بهانه ساماندهی نمای شهری، دستورالعمل ها و کمیته هایی را ایجاد کردند. این ضوابط تصریح می کند که باید قبل از صدور پروانه ساختمانی و آغاز عملیات احداث، طرح نمای ساختمان هم ارائه و مصوبه را دریافت کند. هرچند که این نیت به نوبه خود قابل دفاع می باشد، اما جزئیات دستورالعمل ها، تأثیر اجرای آن در عملیات ساخت و نحوه نظارت و کنترل نقشه های نما ارائه شده از سوی معماران، نمی توانند هدف آرمانی نیت را برآورده سازنند. زیرا:
1- احکام سلبی فراوانی مانند محدویت در استفاده از رنگ، یا تعدد مصالح و... در ضوابط درج شده است. جا دارد این سوأل ها مطرح شوند که با چه منطقی باید در مقوله ای مانند نما چنان دخالتی به وجود آید؟ چرا باید معمارانی را که سال ها تحصیل کرده اند، عاشق هنر خود هستند، خون دل ها خورده اند و حق دارند مرکب خلاقیت خود را در دامنه های وسیع بتازانند، مجبور کرد که فقط با تعداد کمی ابزار کار کنند؟ مگر می شود روح خلاقانه را با خط کش های کمی، اندازه گیری کرد؟ مگر می شود که سلیقه تعداد معدودی از ممیزان را بر کل صنعت تحمیل کرد؟
نتیجه اینگونه دخالت ها باعث شده که نمای ساختمان به عنوان بخشی از نمای شهر، تکرار کپی ها، تکرار رنگ ها و قاب بندی های خموده و عبوث و بدون هرگونه خلاقیت و شادابی شود. با تداوم این جریان، شهرها به شکلی تبدیل می شوند که یادآور سبک استالینستی است. عمر ساختمان براساس میانگین کشوری، حدود 25 سال است، یعنی در حدود عمر فعال یک نسل، ساختمان وقتی ساخته می شود، وقتی سرمایه ای برای آن صرف می شود و وقتی رخ خود را نمایان می سازد، قابل تغییر نیست. باید آن را تحمل کرد. باید تبعات آن را بر محیط پیرامون و جامعه پذیرفت، اگر مطلوب باشد که هدایتگری گواراست و اگر نامطلوب، جانکاه و مخرب...؛ عدم واکنش فعالان جامعه صنعت ساختمان به ویژه معماران به چنین ممیزی ها جای تعجب فراوان دارد.
2- فلسفه و بنیان اقدامات ممیزی در نمای ساختمان، حتماً دچار نقصان فراوان است. اگر منطق بر این اصل استوار است که باید در نمای ساختمان، «الگوهای معماری ایرانی و اسلامی» رواج داده شوند، اما وجود صدها و هزاران واحد ساختمانی عبور کرده از آن ممیزی، که نمای رومی یا حداقل برگرفته از آن سبک را دارند، در تعارض با همان اصل است. اگر قصد بر آن است که از مصالحی پرخطر استفاده نشود و مسئله بر محور ایمنی تأکید دارد، این مهم صرفاً به نما بر نمی گردد، بلکه کل پیکیره ساختمان را شامل می شود که پیش از این، ضوابط و دستورالعمل های متعددی دارد.
به هر روی توسعه و ترویج یک هنجار مطلوب، نیازمند دو بازوی شناخت کامل بر وضع موجود و ارائه یک مدل راهبردی است. شناسایی وضع موجود باید بتواند گستره هایی چون نیازهای اجتماعی، اقتصادی و زیست محیطی را مورد ارزیابی قرار داده و چیستی و دلایل بروز وضعیت را نمایان کند و یک راهبرد هدایتگر باید بتواند با استفاده از داده های شناخت وضع موجود، مدلی آرمانی را تبیین کرده و مسیر تحقق آن را مشخص کند. در حال حاضر هیچکدام از دو بازوی مورد اشاره به طور کامل وجود ندارند. لذا ممیزان راهی جزء اعمال سلیقه فردی نخواهند داشت.
3- اساساً صنعت ساختمان درگیر بسیاری عوامل درونی و بیرونی است. فارغ از چیستی این عوامل و میزان تأثیر آنها، باید اذعان کرد مدت شروع تا خاتمه عملیات احداث و بهره برداری از پروژه های ساختمانی به اندازه کافی طویل بوده و به همین دلیل منجر به کاهش راندمان سود و افزایش ریسک بازگشت سرمایه می شوند. بخش قابل توجهی از طول این مدت، به دوره بروکراسی اداری برای صدور مجوزهای ساخت بر می گردد. اما اینک یک حلقه دیگر هم به این مراحل اضافه شده و آن هم عبور از کمیته نما است.
بدیهی است رونق تولید در صنعت، نیازمند رفع موانع از آن است. امروز کمیته نما، خود مانع تولید است. حال اگر قصد باشد که این روند اصلاح شود، راه حل در اصلاح جزعی دستورالعمل آن و یا ممیزی نما پس از صدور پروانه نیست. (که خود این موضوع هم جای بسیار ابهام دارد) بلکه در آن است که اساساً باید کمیته نما حذف شود. بی شک مسئله ایمنی در نما، وفق ضوابط عمومی در همان مرحله صدور پروانه تضمین شده و از سوی دیگر فضای عرضه و تقاضا می تواند بهترین هدایت گر برای الگوهای مطلوب در نما باشد.
لذا به جای تدوام حیات کمیته نما با مسئولیت ممیزی، باید آن را در مسیر بازشناسی، آسیب شناسی و تدوین الگوهای مطلوب نمای شهری قرار داد و به جای اعمال سیاست های سلبی، نهادهای مدیریت شهری (شهرداری، وزارت راه و شهرسازی، نظام مهندسی و...) با سیاست های تشویقی از اقدامات قابل تحسین، نمونه های مطلوب را معرفی و ترویج کنند.
انتشار در روزنامه صمت شماره 2029 ص 16 مورخ 1401/01/17 |
دیدگاه خود را بنویسید